يكشنبه ۲۴ دی ۹۶
از دستت ناراحت ماندهام. حق هم دارم. و احساسِ اینکه مسخرهاَش را درآورده ای، حسابی رُسَم را میکِشد. به قدری دلگرفتگی، دلتنگی و دلشکستگیاَم کِش آمده که نخ نما شده. دوست دارم دمار تک تکِ لعنتیشان را درآورم اما تنها کاری که از عهدهاَم برآمده زیرلب ناسزاگوییها و روضه خوانیها در وصف یک اندوه بزرگِ روا داشته است که به بارانهای سُرسُرهای اشکهای ریخته و نریخته ختم شده.
به هرحال، از این دراما کویینِ لبخندزنِ OKگو در ظاهر و Fuck Youگو در باطن دلِ خوشی ندارم!