46.

ر با مـ OK شده. اه... Fuck ِ محض تو این دنیا که حساب‌کتابت درست پیش نمی‌ره هیچوقت. ر تا چندروز پیش تو فکرِ ح بود و الان با مـ ! مـ ؟! آخِ ر رُ چه به مـ ؟! اولین روزی که با هم OK شدند امروزِ و من جای تبریک سکوت اختیار کرده‌بودم و نهایتاً با تردید گفته‌بودم که واقعاً؟ جداً؟ مـ ؟ به نظرت انتخاب خوبیِ؟ و طی این سوالات متوجه شده‌بودم که ر یا لنگۀ خودِ مـِ یا دنیا رُ آب برده اینُ خواب که پرسید مـ تا حالا جز با فلانی با کی بوده و من علامت تعجب شده‌بودم. 

حرفِ ر یکی بود. می‌گفت ح خودخواهانه چهارشنبه‌سوری تنهایم گذاشت و واکنشِ طلبکارانه‌ای به تبریک نشان داده‌بود. برای من عجیب نبود. این مسئله بدترین حاصلِ من بود. این عجیب نبودن خوشایندِ ر نبود. نباید اینطور بود اما متاسفانه‌ای که چندان برای من مفهومِ تاسف نداشت، همینطور بود! حرف به گوشِ ر بدهکار نبود. گاهی باید خودت تجربه کنی تا بفهمی و بقیه‌ای که خارج از گود نشستند چشم‌های نظاره‌گرِ معقول‌تری دارند. تصمیم گرفتم آب تو هاون نکوبم.


شورِ عید زود برایم فروکِش کرد. مقاله‌ای که ترجمه‌اَش چند روزِ اول نوروز کلید خورده‌بود کامل شد. پس یکــــ بالَمـ فراغ یافــــت! اما خب... اتفاقاتِ دخیلِ دیگری آن یکی بالَمـ را شکست. پدرم همیشه می‌گفت: "آدم‌ها که برای مدتِ طولانی بیکار می‌شوند زیاد حرف می‌زنند. زیاد حرف زدن بحث می‌آورد. حتی بینِ خواهر و برادر. نزدیکیِ زیاد ممکن است این حاشیه‌ها را هم در پِی داشته باشد."


حالَمـ از این ضعفِ خودم که راه به راه انتظار داره همه‌ش هواشُ داشته باشنـ به هم می‌خوره! پس چرا بقیه این فکرُ نمی‌کننـ ؟ بقیه آدم نیستنـ ؟! بی‌اعتماد به نفسِ کم‌فهمِ شُل‌مغز!
About me
هر کوفتی‌اَم من‌َم. هرچقدر پُرپوچ...
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان