6.

"خ" قصد کرده به ضرب و زور حرف از دهانِ مان کِش برود تا با شنیدنِ مشکلاتِ عدیده در زندگی مان روحیۀ درب و داغانِ تضعیف شده اَش را تقویت کند. بلکه قوی تر شود. ظهرِ آن روز که دَمِ رفتن بر حسبِ عادت ریز خندِ تلخِ همیشگی اَش را سَر داد تا سراغِ نداهای رنگ و رو رفته و نجواهای خاک خورده برود تا غمباد بگشاید، حدس زدم قرار است چه بگوید اما نمی دانم هروقت که بحثِ این مسائل را پیش می کِشد چرا به من نگاه می کند. انگار بو کِشیده... انگار چیزِ قابل توجه و جذّابی در لابلای زندگیِ من دیده. شاید هم ملاحتِ موجودِ آرامی که مرموزانه در سکوت می نشیند، بر می خیزد، می آید، می رود و در تمامِ مدت تنها شنونده است، دو چندان می باشد. حاشا نمی کنم. نگاهِ "خ" برایم مهم نیست. همانطور که هیچ وقت نبوده، مطمئناً هیچ وقتِ دیگر هم نخواهد بود. جز دو سه باری که از رو بر آمد تا بینابینِ اعتماد به نفسِ خُرد رفته اَش پیِ مرافقت بگردد، هرگز موفق نشد مرا نشسته بر آنسوی میزِ مباحثه بنشاند. اگرچه تا بحال هیچ کسِ دیگر هم موفق نشده. امروز که "م" و "ش" راحت به بحث در زمینۀ ریز و دُرُشتِ زندگی شان نشستند، کمی آن طرف تر مات اما با چشمانِ پُر شده و داغ به انعکاسِ تصویرشان در آینه زُل زده بودم که چرا؟ مگر باید گفت؟ گفتنِ مشکلاتِ مان به دیگران چه سودی دارد؟ آن هم وقتی که با گفتنِ شان کازی از هیچکس ساخته نیست و وسیله ای برای قوی تر شدنِ شان می گردد؟ انگار که تجربیاتِ از سَر گذراندۀ ما اسبابِ بازیِ موجوداتِ کوچکِ حقیری ست تا با شنیدن آن ها پیشِ رویت اظهارِ بی قراری کنند و در دل بگویند خوشحال به حالِ من! یک بدبخت تر از منِ دیگر پیدا کردم. حالا جانِ بیشتری برای ادامه دارم. 

۵ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
یک بلاگر
۱۷ آبان ۱۴:۳۷
حداقل من اینطوری نیستم خانم نویسنده!
من وقتی مشکل کسی رو می شنوم سعی می کنم همدردی کنم . شونه بشم . اگر در توانم نباشه هم سعی می کنم در توانم جا کنم که مشکل رو حل کنم و اگر باز خیلی مشکل بزرگ بود حضور پیدا می کنم که حداقل حامی باشم . من اینطوری نیستم که بگم آخجون فلانی از من بدبخت تره پس من ادامه می دم .. نه
گرچه خودم خیلی مشکل دارم ولی همیشه خودم رو وقف کردم . سعی کردم انسان خوبی باشم .
اینکه بعضی ها اینطور هستن بله هستن و شکی توش نیست ولی استثناعات هم هستن مث من ..
من ناراحت میشم کسی بدبخت تر از من باشه گرچه از من بدبخت تر وجود نداره!
همه ما مشکلات خودمون رو داریم . تنها راهش تحمل کردنشه . اتفاقا دیروز بحثش با یکی از دوستانم بود ..

پاسخ :

خودت به این نتیجه رسیدی از همه بدبخت تری؟ شاید از زندگیِ بقیه خبر نداری که اینُ میگی. 
استثناء هست... این خوبِ که اگر نتونی مشکلیُ حل کنی، لااقل حامی باشی. گویای شعورِ خودِ فرده!
واقعا به نظر من یا برای مشکلات راه حل وجود داره یا پذیرش. گاهی وقتی میبینی راه حلی نیست و توانِ پذیرشِ مشکلُ نداری، اعتماد به نفست کم میشه و نیاز به آدم هایی میکنی که کاری از دستِشون ساخته نیست. حرف شاید تاثیرِ موقتِ خودشُ داشته باشه ولی در نهایت خودتی و خودت. 

یک بلاگر
۱۷ آبان ۲۰:۴۰
نه .. موافق نیستم .
اولا اون مشکلاتی که من دارم حداقل می دونم که برای خودم حسابی زیاده!
کم نیست!
منظور من این نبود که عرض کنم من شعور بالایی دارم ولی میگم به طور عادی اگر آدم حواسش کمی جمع باشه باید بدونه که میشه اینطوری در کنار یک دیگر بود . راستش رو بخوای بجز مریضی عموما مشکلات ما انسانیه . یعنی انسان ها برای همدیگر مشکلات درست می کنن!
برای مثال یکی مشکل دانشگاه داره خب دانشگاه رئیسش یه آدمه!
یا یکی مشکل وام داره خب بانک مسئولش کیه؟
یکی چه می دونم سرش کلاه رفته خب کی سرش کلاه گذاشته؟
به جز مریضی های لاعلاج مشکلات رو خودمون داریم برای خودمون درست می کنیم . یعنی مشکلاتنی که انسان عاملش هستند!
فرزندی هستیم که پدر و مادرمون دارن جدا میشن مشکل کیه؟
پدر مادر که انسانن مشکلن!
پس یکی از هسته ای ترین مفاهیم همینه!
پس بهتره ما آدما خیلی بیشتر کنار هم باشیم . پس نیستیم!
این یک مساله طبیعیه و اگر کسی اینطوری نیست خیلی بده!
بودن مساله مثبتی نیست. نبودن منفیه!
راه حل ها هم باز بستگی داره به عامل انسانی یا غیر انسانی .
خیلی پیچیده است نمی خوام فلسفه بافی کنم
به نظر من حرف ها می تونن قدرت بدن و حداقل نذارن اون اعتماد به نفسه پایین بیاد!
حداقلش اینه . می تونن؟
بله صد درصد می تونن . اگر همه به این فرمون می رفتن خب من نوعی هم می گفتم ای بابا من هرچقد بگم درس میشه که نمیشه
ولی اگر حمایت کنم حداقل اگر قراره صد درجه ضربه بخوره کار من باعث میشه مثلا ضربه بشه60 درجه
یا اگر طرف تحمل شصت درجه مشکل و فشار رو داره و بیشترش ممکنه بشکنه من وارد میشم و مثل کیسه هوایی چیزی کاری می کنم یا فشار رو کم می کنم یا تحمل فرد رو بالا می برم که صد رو هم بتونه هضم کنه یا بپذیره و باهاش شروع کنه به جنگیدن!
بد میگم؟
ولی خب خودمونم باید به خودمون کمک کنیم!

پاسخ :

خیلی حرف های جالب انگیزی بود! شاید از این بُعد به قضیه نگاه کرده بودم اما هیچوقت به ذهنم نرسیده بود که عواملِ بیشتر مشکلاتِ ما انسانیِ. متاسفانه خیلی از انسان ها به مرورِ زمان دارنــ انسانیت (ماهیت) خودشونُ از دست میدنــ اما این حرف ها شاید بتونه بعضی ها رُ بیدار کنه و حداقل چیزیُ به کسی یاد بده. 
یکی از مضمون هایی که من تو حرف هات میبینم همه گیر کردنِ خوبیِ. 

یک بلاگر
۱۸ آبان ۱۴:۵۰
ممنونم . نظر لطفته . آخه همینطور هم هست!
خب باید حداقل ما تلاش کنیم که از دست ندن ! گرچه کار غیر ممکنی است و از دست من و تو هم خارج ولی همین که نیتمون همینه خودش خیلی بزرگه و نشون دهنده اینه که ما حداقل حواسمون هست و یادمون نرفته انسانیم!

پاسخ :

نظراتُ تو وبلاگ بستی انگار... درستِ؟
یک بلاگر
۱۸ آبان ۱۷:۵۵
نه نظرات رو نبستم . سرجاشونن
آره .. از طرفی هم حرفت درسته ..

پاسخ :

آره، الان دیدم. پستُ باز نکرده بودم. 
حواس پرت... 
یک بلاگر
۱۸ آبان ۱۷:۵۸
اشکال نداره :)

پاسخ :

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
About me
هر کوفتی‌اَم من‌َم. هرچقدر پُرپوچ...
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان